Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2063 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
fault
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
dud
U
ترقه خراب هرچیز خراب
ratten
U
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
impairing
U
خراب کردن
botch
U
خراب کردن
make havoc with
U
خراب کردن
overtumble
U
خراب کردن
demolishes
U
خراب کردن
impaired
U
خراب کردن
to bring to nought
U
خراب کردن
to play the deuce with
U
خراب کردن
amortize
U
خراب کردن
to mull a mull of
U
خراب کردن
vitiate
U
خراب کردن
demolishing
U
خراب کردن
to take down
U
خراب کردن
vitiating
U
خراب کردن
corrupting
U
خراب کردن
go to pot
<idiom>
U
خراب کردن
muddles
U
خراب کردن
to cut up
U
خراب کردن
muddled
U
خراب کردن
corrupted
U
خراب کردن
muddle
U
خراب کردن
demonish
U
خراب کردن
bungle
U
خراب کردن
muddling
U
خراب کردن
vitiates
U
خراب کردن
corrupts
U
خراب کردن
vitiated
U
خراب کردن
demolished
U
خراب کردن
bungling
U
خراب کردن
bungles
U
خراب کردن
corrupt
U
خراب کردن
impair
U
خراب کردن
bungled
U
خراب کردن
to do for
U
خراب کردن
botched
U
خراب کردن
wrack
U
خراب کردن
disfigured
U
خراب کردن
to make a hash of
U
خراب کردن
destroys
U
خراب کردن
cut up
U
خراب کردن
disfiguring
U
خراب کردن
to lay in ruin
U
خراب کردن
disfigures
U
خراب کردن
demolitions
U
خراب کردن
marred
U
خراب کردن
marring
U
خراب کردن
demolition
U
خراب کردن
disfigure
U
خراب کردن
take down
U
خراب کردن
destroying
U
خراب کردن
dilapidate
U
خراب کردن
mar
U
خراب کردن
demolish
U
خراب کردن
impairs
U
خراب کردن
to break down
U
خراب کردن
unbuild
U
خراب کردن
undoes
U
خراب کردن
destroy
U
خراب کردن
undo
U
خراب کردن
botching
U
خراب کردن
botches
U
خراب کردن
pull down
U
خراب کردن
piracy
U
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
over run
U
خراب کردن در هم نوردیدن
undermine
U
از زیر خراب کردن
to crock up
U
خراب کردن یاشدن
to tear down a building
U
خراب کردن ساختمانی
to pull down a building
U
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
U
خراب کردن ساختمانی
double foult
U
خراب کردن پی در پی دوسرویس
batter
U
خراب کردن خمیر
side out
U
خراب کردن سرویس
batters
U
خراب کردن خمیر
to wreck
U
کاملا خراب کردن
undermines
U
از زیر خراب کردن
to bring to ruin
U
خانه خراب کردن
undermined
U
از زیر خراب کردن
raze or rase
U
بکلی خراب کردن
to do up
U
خانه خراب کردن
simple leg ride
U
شگک خراب کردن حریف
muck
U
خراب کردن زحمت کشیدن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to break aset
U
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
frustrates
U
فکر کسی را خراب کردن
To get damaged . To become defective .
U
عیب کردن ( خراب شدن )
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
hand out
U
خراب کردن سرویس اسکواش
unmake
U
بهم زدن خراب کردن
frustrate
U
فکر کسی را خراب کردن
frustrating
U
فکر کسی را خراب کردن
to torpedo
U
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
rams
U
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
rammed
U
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
ram
U
سنبه زدن باذژکوب خراب کردن
wreck
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
foul up
<idiom>
U
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
wrecking
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
overwrite
U
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
wrecks
U
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
lay waste
<idiom>
U
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
ruinate
U
خراب کردن منهدم کردن
destroying
U
خراب کردن معدوم کردن
ruining
U
خراب کردن فنا کردن
destroy
U
خراب کردن معدوم کردن
devastates
U
خراب کردن تاراج کردن
devastate
U
خراب کردن تاراج کردن
ruins
U
خراب کردن فنا کردن
ruin
U
خراب کردن فنا کردن
destroys
U
خراب کردن معدوم کردن
to pull down
U
خراب کردن بی بنیه کردن
sickest
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick
U
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
corrupt
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupts
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
relational
U
کارها
relation
U
کارها
langrel
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
U
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
programme of work
U
صورت کارها
programme of work
U
برنامه کارها
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
Things are very slack (quiet) at the moment.
U
فعلا" که کارها خوابیده
hang-up
<idiom>
U
تاخیر دربعضی از کارها
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
job scheduler
U
زمان بند کارها
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
artwork
U
کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
We are past that sort of thing .
U
دیگر این کارها از ماگذشته
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
push (someone) around
<idiom>
U
اجبار شخص درانجام کارها
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
i. for doing any thing
U
عدم صلاحیت در همه کارها
batches
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batch
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
resource
U
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
priorities
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
commoners
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
minor league
U
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
general
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
dry run
U
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
U
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
trapdoors
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
U
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
critical path analysis
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
wastery
U
خراب
undone
U
خراب
wastry
U
خراب
ill conditioned
U
خراب
out of repair
U
خراب
rotten
U
خراب
alienated
U
خراب
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com